محمدناصر مودودی

ساخت وبلاگ
سه سفرنامهزیبای برقع پوش، کابل، 1399خواجه‌ای بر لبی حوض، بخارا، 1393شادی به وقت قراری، هرات، 1380این سه سفرنامه با فروست همزبانی پارسی‌گویان و به همت نشر فرهنگان بخصوص جناب آقای میرزایی به چاپ رسیده و در آن جزئیات و کلیات مشاهداتم را در سه شهر کهن فارسی‌زبان واقع در کشورهای افغانستان و ازبکستان به نگارش درآورده‌ام. نکته جالب در مورد سفرنامه‌های افغانستان این است که سفرنامه هرات، قطعا اولین سفرنامه‌ی یک ایرانی بعد از طالبان اول و سفرنامه کابل احتمالا آخرین سفرنامه‌ی یک ایرانی قبل از طالبان دوم می‌باشد.آثار در اینستاگرام:naser.modoodi@ محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:31

در ادبیات مغرب‌زمین، فرزندان را صلیب مادر و پدر می‌دانند که اشاره‌ای‌ست به رنج عظیم عیسی مسیح بر صلیب رومیان.در این دوره زمانه، که همه چیز شخم خورده و دنیا به کلی عوض شده است، فرزندان از بدو تولد سکان توجه و اقتصاد خانواده را در اختیار می‌گیرند. از انواع مراقبت‌های بهداشتی اولیه بگیرید تا سیسمونی و تولد و جشن‌های تولد، خردسالی، بعدا تسهیلات متعدد آموزشی و منوهای متنوع غذایی و انواع سرگرمی و تفریح و الی‌آخر. نتیجه چه می‌شود؟ هر چه بیشتر می‌دهی بدهکارتر می‌شوی و هر چه بیشتر می‌گیرند متوقع‌تر می‌شوند. و از آنجا که آرزوهای جو‌انان معمولا با واقعیت خانواده همخوانی ندارد یک تعارض دائمی و کشمکش ابدی بین دو نسل پدید می‌آید که هر دو را به رنج و نارضایتی می‌افکند.به این ترتیب والدین دائم در حال تهیه امکانات یا تطبیق خود با ایده‌آل‌های فرزندان‌اند و از این بابت رنج توقف‌ناپذیر می‌کشند (بخصوص با بزرگتر شدن بچه‌ها) و بچه‌ها هم در غوغای زیاده‌خواهانه‌ی جهان دائما در حال بیشتر خواستن‌اند و چون اکثر این رویاها قابلیت تعبیر شدن ندارند، بچه‌ها هم چندان حال خوشی از وضع موجود ندارند.می‌خواستم بگویم این درگیری، در سنین بالا برای والدین چندان هم بد نیست، آنها را مدام در چالش حل مسائلی مشکل‌تر از ریاضیات قرار می‌دهد که همراه با استرس و جوش و درد و عذاب است. آنها که سالها محوریت خانواده را از دست داده و به فرزندان بخشیده بودند (و این خود انحرافی بود از سبک تربیت پیشینیان)، اگر در میانسالی و پیری، مسئله‌ای برای حل کردن نداشته باشند، و بیکار جلوی تلوزیون یا توی پارک بنشینند، قطعا بحران هویت پیدا می‌کنند و از فرط معناباختگی به بن‌بستی هستی‌شناختی می‌رسند هرچند که این تعارضات با انواع امراض و استرس‌ها و محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:31

صبح امروز، حوالی ساعت 7، برای پیاده‌روی صبحگاهی رفتم پارک ملت (که معمولا با مترو می‌روم نه با ماشین)، و به عنوان اولین خودرو پشت راهبند پارکینگ ایستادم تا اجازه ورود بگیرم. که ناگهان چشمتان روز بد نبیند بنز راهنمایی و رانندگی سر رسید و سرهنگی به معنی واقعی کلمه مسخ شده، کف به لب، خروشان، ناسزاگویان از خودرو در آمد و با عربده از من خواست که محل را ترک گویم (چون پشت سرم صف طویلی از ماشین‌های مشابهی درست شده بود که می‌خواستند وارد پارکینگ شوند). جالب اینکه من اصلا در موقعیت ترافیک نبودم و پارکینگ هم خالی شده بود و فقط کافی بود راهبند را بدهند بالا و این بابا هم خودش را یک ذره کنترل کند. ولی این موجود لجام گسیخته، گوشش بدهکار این حرفها نبود و توهین‌کنان از من خواست محل را ترک گویم.من اعتراض کردم و همین کار را هم کردم، اما زنگ زدم به 197 شان و با وجودیکه می‌دانستم مکالماتمان ضبط می‌شود، به بازرسی آقایان دو بار گفتم خدا ازتان نگذرد که با ملت بیدفاع هر کاری دلتان می‌خواهد می‌کنید. چون اسلحه به کمر، قبض به دست و سامانه در اختیار دارید (مضمونا گفتم) به خود اجازه می‌دهید هر نابدتری که خودتان لایقش هستید را سر ملت در آورید. گفتم اینها را می‌گویم در حالی که می‌دانم هیچ تاثیری در هیچ سلسله مراتبتان ندارد و کمترین وقعی به فریاد من نمی‌نهید ولی باید بدانید که از دستتان خشمگینم و ترسیدن امثال من و از خط قرمز گذشتن امثال شما هم حدی دارد.پنجم اردیبهشت 1403پی‌نوشت 1: مطابق انتظار، آقایان از قانون سوم نیوتن به عنوان یک اصل مسلم علمی بی‌خبرند که هرگاه جسمی به جسم دیگر نیرو وارد کند، جسم دوم هم به جسم اول نیرویی هم‌اندازه، هم‌راستا و در خلاف جهت آن وارد می‌کند. پی‌نوشت 2: امروز، ششم اردیبهشت، سوار محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 3:52

خواب دیدم مشاور اصلی یا وزیر فرعون آمان‌حوتپ! هستم و فضا کاملا مدرن با یک معمار جوان امروزی برای مقبره زیرزمینی‌اش بود که کانال پهن و سقف‌بلندی را شامل می‌شد و کف و دیوارهای کوتاه کانال همه نقش برجسته مربع‌سان داشت و یک راننده اسنپ که نگاه فرعون به او موجب شده بود لیوان در دستش بترکد.من از حضور فرعون و همسرش بلند شدم که بروم از پیشرفت کار مقبره سرکشی بعمل آورم (ورودی‌اش متصل به تالار بارگاه بود)، وارد تونل شیب‌دار رو به پایین شدم، چند قدم رفتم اما به خود گفتم برگردم پادشاه را هم بیاورم شاید او هم دلش بخواهد ببیند، که متوجه شدم فرعون خودش وارد شد و همراه هم به انتهای کانال شیب‌ناک و پهن رفتیم که بخصوص کف آن را با موزاییک‌های سفالی نقش برجسته مثل نقوش هیروگلیف پر کرده بودند (خیلی با او راحت و ندار حرف می‌زدم و پسرخاله‌طور بودیم)، از چند پله سفالی بالا رفتیم، اینجا به تالار اصلی مقبره رسیدیم که بخصوص مجموعه‌ی مُهرهای سلطنتی ‌اش یادم است، من مشغول بررسی ظرایف حدود ده مهر شدم که روی دایره ویترین‌گونه‌ای گذاشته شده بود و مثل امروزی‌ها قالبی مدرن داشت. بعد معمار جوان آمد و مرا که دید پرسشگرانه به سمتم آمد، به او تذکرگونه گفتم همراه پادشاه آمده‌ام و او سریع به طرف کانال رفت و وارد تالار شد و از نظرم ناپدید گشت. منهم سعی کردم دوباره پیش پادشاه برگردم اما در میانه‌ راه دربان یا مستخدمی حکایت اسنپ را برایم تعریف کرد و بعد از خواب برخاستم.حالا صبح خیس بهار است و با حس خوبی بیدار شده‌امتربت‌جام، ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:39

این پاراگراف از آخرین جلد تاریخ تمدن [ویل و آریل دورانت]، در میان چند هزار صفحه‌ای که از این مجموعه خوانده‌ام، بیش از همه مرا به خنده انداخت:[ناپلئون و ژوزفین] در 9 مارس 1769 به طور کاملا خصوصی ازدواج کردند ... در این موقع ناپلئون بیست و هفت سال داشت و ژوزفین سی و سه سال ... آنها شب زفاف را در خانه ژوزفین گذراندند. اما ناپلئون با لجاجت سرسختانه «فورتونه» سگ دست‌آموز [ژوزفین] مواجه شد. ناپلئون گفته است «آن آقا بستر مادام را در تصرف داشت ... می‌خواستم او را دور کنم، ولی سودی نداشت، به من گفته شد که در آن بستر یا با او شریک باشم یا جای دیگر بخوابم. مجبور بودم این پیشنهاد را بپذیرم یا نپذیرم. آن سگ کمتر از من حاضر به گذشت بود». در بدترین لحظه‌ی ممکن، پای او را گاز گرفت و آنهم با چنان شدتی که اثرش مدتها بر جای ماند.29 فروردین 1403ضمنا ناپلئون 201 سال از من بزرگتر است محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:39

داشتم به رابطه عاطفی و پرمهری که با یکی از اساتید سی سال قبلم دارم فکر می‌کردم و اینکه چطور هنوز به برخی از این معلمان و استادان، شاگردانه و وفادارنه می‌اندیشم و اگر ببینم‌شان با فروتنی حرفشان و حضورشان را روی سرم می‌گذارم (حتی یادم است وقتی رئیس دانشگاه بودم و بعد از دو دهه با استاد راهنمای فوق‌لیسانسم تلفنی صحبت کردم، از روی احترام، در اتاقی که تنها بودم، از روی صندلی بلند شدم و تا آخر مکالمه ننشستم).حالا این سوال برایم پیش آمده که چرا طی اینهمه سال تدریس و ایفای همان نقش کهن معلمی، چنین رابطه‌ی پرمهری را با نسل جدید ندارم و کسی به لحاظ درسی و «استاد-شاگردی» از حد معینی (نه تنها به من، بلکه حتی به دیگران) نزدیک نمی‌شود؟بعد به نظرم رسید که ماهیت تفکر انسان‌ها تغییر کرده و نسل نو دیگر مانند گذشته سرسپرده‌ی کسی نمی‌شود و با حذف خود، دیگری و فلسفه و افکار او را مقدم بر امیال و خواسته‌های خود قرار نمی‌دهد (و نمی‌توانیم بگوییم این خوب نیست). برای سده‌ها، گروه‌های مرجع اجتماعی، منبع الهام جامعه بشری بوده‌اند ولی حالا به لطف فناوری‌ها و پارادایم‌های نوین، «طبقات انسانی» خود را بی‌نیاز از دیگران می‌بینند و تازه اکثریت آنها کتاب مقدس‌شان را تنها به یک واژه خلاصه کرده‌اند که آنهم «پول» است.«فرمانبرداری» و «وفاداری» و «راهنمایی» (اگر به عنوان مفهوم در نظر گرفته شوند) برای شرق تا غرب جهان همیشه یک «ارزش» بوده‌اند (کما اینکه در بسیاری از حیوانات و گیاهان هم هنوز چنین است) ولی حالا پس از سده‌ها و هزاره‌ها، ارزش‌های اجتماعی در جوامع انسانی یکی‌یکی در حال جایگزین‌شدن و تغییر ‌یافتن‌اند. دل‌سپردگی به معلم یا هر کس دیگر از یک نیاز نشأت می‌گیرد (عاشقان را در نظر بگیرید) و «نیاز» خود ناشی از جو محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:39

امیدوارم هر جا که هستید، سال خوبی را پشت سر گذاشته باشید و سال بهتری هم در انتظارتان باشد.

پدرود و کامکار باشید و با بهترین آرزوها

اول فروردین 1403

محمدناصر مودودی...
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 21:13

سال گذشته، بستر رویدادهای مهمی در زندگی‌ام بود که صرف نظر از برخی فرازهای سرنوشت‌ساز، یکی از آنها چهار نظم کوچک بودند که بی‌وقفه، هر روز (و در یک مورد هر هفته) رعایت کردم. طبعا در سن و سال و موقعیت من، کمتر اشتیاق یا ضرورت یا آمادگی لازم برای کوبیدن و از نو ساختن احساس می‌شود و افراد سعی می‌کنند با داشته‌ها و اندوخته‌هایشان حتی الامکان دست به عصا راه بروند و بقیت عمر را به سلامت در کنج عافیت بگذرانند. با این حال من از ابتدای سال 1402 خود را وفادار به 4 نظم ذهنی و جسمی کردم و در سرما و گرما، در سفر و حضر و در حوصله و بی‌حوصلگی سعی کردم پیوسته رعایتشان کنم. یکی از آنها مطالعه است که اگرچه همیشه فردی کتابخوان بوده‌ام و کتابخوانی را دوست داشته‌ام، اما برای اولین بار در زندگی‌ام تغییر محسوس ناشی از خوانش منظم و پیگیر را عمیقا احساس می‌کنم. دهم فروردین 1403 ـ مشهد محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 21:13

در طول دو سال گذشته، نتایج تحقیقات چندساله‌ام را در حوزه علم و صنعت تبدیل به چند طرح خلاق و مستعد دانش‌بنیان کردم که دو پارک علم و فناوری کشور را فریفته خود کرد و سه موسسه و ارگان حاکمیتی، دولتی و خصوصی را بر آن داشت که با بررسی موشکافانه‌ی طرح‌ها، مجموعا مبلغ یازده میلیارد تومان بودجه برای اجرایی شدن آنها تصویب قطعی کنند. اما فقط می‌خواهم بگویم که با گذشت یک و نیمسال از اولین تصویب و سپس دومین و سومین آنها، به نظر می‌رسد نه حاکمیت، نه دولت و نه بخش خصوصی هیچ علاقه‌ای به حل مشکلاتی که تشخیص داده‌اند وجود دارد و عاجلانه باید حل بشوند ندارند. هیئت مدیره‌ها، مدیران، تصمیم‌گیرندگان و بانک‌ها همگی از روی یک الگوی واحد و آن هم هزینه نکردن بابت حل مشکلات کشور و در عوض سهم شخصی خود را تا خرخره افزودن پیروی می‌کنند و به ورطه مسخ شدن افتاده‌اند. تمام این سه گروهی که طرف طرح‌های من قرار دارند از قدرتمندترین و متنفذترین منابع مالی ملی و بین‌المللی محسوب می‌شوند و هزینه طرح‌های من حتی پول تو جیبی یکی از آنها هم به حساب نمی‌آید. به غیر از این سه طرح‌، طرح‌های متعدد دیگر هم اینجا و آنجا داده‌ام که در همگی عنصر نوآوری بارز است و آمیخته‌ای از ابتکار و علم و عمل‌اند. حالا تمام آن نهادها و موسسات، طرح‌های مرا به جزئیات در اختیار دارند و خودم را از بازی بودجه و اجرا و نتایج رانده‌اند. نمی‌دانم ایده‌هایم دست کیست و به چه سرنوشتی گرفتار آمده‌اند، فقط می‌دانم سودی اگر هم در آنها هست مال دیگران است.اشکالی ندارد، تاریخ نشان داده محروم کردن نسل‌های آینده از تلاش‌های بنیادین امروز جواب نمی‌دهد و اولیگارشی سودجوی حاکم بر منابع و فعالیت‌های خلاقانه باعث خیر هیچ مملکتی نخواهند شد. رئیس بانکی که می‌شناسمش محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 21:31

در گویش محلی، ما به اعم حشرات لفظ کُخ را اطلاق می‌کنیم، که احتمالا صورت شفاهی نام این موجودات در فارسی دری، یا حتی ممکن است در ادبیات زرتشتی (خرفستران)، یا پیشازرتشتی باشد.در جریان انتخابات اخیر مجلس (که نمیدانم چندمین‌اش بود ولی جمعه پیش انجام شد) ظاهرا یکی از کاندیداها عضو هیئت علمی (جایی غیر از دانشگاه) بوده، و شنبه‌شب یک عضو هیئت علمی دانشگاه ـ که راضی از نتیجه‌ رقابت‌ها بود ـ و با من صحبت می‌کرد، به طرفداری از نامزد پیروز، از آن دکتر اول با لحنی نه چندان مناسب یاد کرد و گفت «هِه ... فلانی یک کُخ هم کشف کرده» و منظورش این بود که رقیب مذکور، قبلا گونه‌ای ناشناخته از یک حشره را شناسایی کرده و برای اولین بار در طبقه‌بندی جانوران و سیستم نامگذاری بین‌المللی، برای آن موجود زنده، نام دو قسمتی علمی ثبت کرده است.می‌خواستم به آن آقای نامزدی که نهایتا پیروز هم نشد (اگر واقعا چنین کار مهمی انجام داده باشد) دستمریزاد بگویم. می‌دانم در جریان‌های مرتبط با عوام، از جمله انتخابات مبتنی بر رای اکثریت، امور علمی و شالوده‌های فرهنگی و رزومه‌های گرانبار تقریبا کمترین ارزشی ندارند و عوام‌الناس تا سر حد نفرت از آنها رویگردانند؛ و حالا با رویکرد این عضو هیئت علمی دوم (که بومی هم هستند) و از روی تمسخری که بابت کاری بدین مهمی روا داشتند، به این نتیجه می‌رسم که در منطقه ما نرم‌افزار فکری عمومی ـ صرف نظر از پاره‌ای استثنائات ـ همان طرز فکر آن طرف مرز و افغانی‌طور است که البته استثنائات در افغانستان هم بسیارند.به آن آقای دکتر (به فرض صحت خبر)، همچنین به آقای دکتر حسین رجایی ـ که می‌دانم سالها قبل گونه‌ی جدیدی از پروانه‌ها را شناسایی و به نام معلم بزرگوار‌شان آقای سمندوک نامگذاری کردند ـ تبریک می‌گوی محمدناصر مودودی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 21:31