197

ساخت وبلاگ

صبح امروز، حوالی ساعت 7، برای پیاده‌روی صبحگاهی رفتم پارک ملت (که معمولا با مترو می‌روم نه با ماشین)، و به عنوان اولین خودرو پشت راهبند پارکینگ ایستادم تا اجازه ورود بگیرم. که ناگهان چشمتان روز بد نبیند بنز راهنمایی و رانندگی سر رسید و سرهنگی به معنی واقعی کلمه مسخ شده، کف به لب، خروشان، ناسزاگویان از خودرو در آمد و با عربده از من خواست که محل را ترک گویم (چون پشت سرم صف طویلی از ماشین‌های مشابهی درست شده بود که می‌خواستند وارد پارکینگ شوند). جالب اینکه من اصلا در موقعیت ترافیک نبودم و پارکینگ هم خالی شده بود و فقط کافی بود راهبند را بدهند بالا و این بابا هم خودش را یک ذره کنترل کند. ولی این موجود لجام گسیخته، گوشش بدهکار این حرفها نبود و توهین‌کنان از من خواست محل را ترک گویم.

من اعتراض کردم و همین کار را هم کردم، اما زنگ زدم به 197 شان و با وجودیکه می‌دانستم مکالماتمان ضبط می‌شود، به بازرسی آقایان دو بار گفتم خدا ازتان نگذرد که با ملت بیدفاع هر کاری دلتان می‌خواهد می‌کنید. چون اسلحه به کمر، قبض به دست و سامانه در اختیار دارید (مضمونا گفتم) به خود اجازه می‌دهید هر نابدتری که خودتان لایقش هستید را سر ملت در آورید. گفتم اینها را می‌گویم در حالی که می‌دانم هیچ تاثیری در هیچ سلسله مراتبتان ندارد و کمترین وقعی به فریاد من نمی‌نهید ولی باید بدانید که از دستتان خشمگینم و ترسیدن امثال من و از خط قرمز گذشتن امثال شما هم حدی دارد.

پنجم اردیبهشت 1403


پی‌نوشت 1: مطابق انتظار، آقایان از قانون سوم نیوتن به عنوان یک اصل مسلم علمی بی‌خبرند که هرگاه جسمی به جسم دیگر نیرو وارد کند، جسم دوم هم به جسم اول نیرویی هم‌اندازه، هم‌راستا و در خلاف جهت آن وارد می‌کند.

پی‌نوشت 2: امروز، ششم اردیبهشت، سوار ماشین شدم و رفتم به فرماندهی راهنمایی رانندگی استان جهت عرض شکایت. بماند که کلی وقتم را گرفت. اما نهایتا در طبقه اول شکوائیه‌ام را تنظیم کردم و به اتاق دوم بردم. کارمند مسئول پاسخگویی با من طوری برخورد کرد که صد رحمت به سرهنگ دیروز. اما باز هم کوتاه نیامدم. با خود گفتم هرچقدر می‌خواهند توهین کنند، من تا آخرش پیگیری می‌کنم. رفتم سراغ رئیس بازرسی استان و چون در اتاقش قفل بود، رفتم سراغ جانشینش، که خدا رو شکر انسان شریفی بود، به ایشان گفتم من برای شکایت از مأمورتان آمده‌بودم ولی حالا شکایت از خود بازرسی‌تان دارم. خنده‌اش گرفت. به مقر راهنمایی رانندگی نزدیک پارک زنگ زد و گفت فلانی برای شناسایی مأمور مورد نظرش می‌آید (احتمال می‌دهم اصلا آن آقا خود فرمانده آن ایستگاه باشد). به هرحال امروز نرسیدم بروم آنجا. ولی فردا که جمعه است خواهم رفت. جانشین (که او هم سرهنگ تمام بود) به من گفت حتمن حق با توست وگرنه این همه راه را نمی‌آمدی. گفتم بیشتر به این خاطر آمده‌ام که نمی‌خواهم کشور طالبانیزه شود و مأمورین سربه‌خود باعث آشوب کشور شوند. من این مملکت را دوست دارم و برایش وقت می‌گذارم.

پی‌نوشت 3: جمعه رفتم، رئیس ایستگاه نبود.

محمدناصر مودودی...
ما را در سایت محمدناصر مودودی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taybadia بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 3:52